سالگرد عقد مامان و بابا
روز میلاد امام رضا(ع)من و بابایی به عقدهمدیگه در اومدیم
من هم مثل بقیه دخترا خیلی استرس داشتم خب یک شروع تازه بود یک بخش از زندگی
داشت شروع میشد
ترس و نگرانی وجود داره و به نظر من طبیعی هم هست
هیچ وقت اون لحظه ها رو از یاد نمی برم ...
بابایی یک سرویس طلا برام خرید و به مناسبت این روز قشنگ به من هدیه داد
واسه بابایی
با نام رضا به ســـینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،
فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید . . .
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟
من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی