خونه مامان جون
صبح جمعه ساعت 12 مامان جون زنگ زد چرا دیانا رو نیوردی اینجا دلمون براش
تنگ شده ( از دیشب تا صبح دیانا رو ندیده بودن ) میدونی که باید هر روز
دیان ام رو ببین ام گفت ام هنوز خوابه بیدار که شد با هم دیگه میایم
وقتی بیدار شد رفتیم خونه مامان جون البته قبلش ناهار اماده کردم دیانا
دیشب سفارش قورمه سبزی داده بود
دیشب بابایی براش جگر کباب کرده بود دیانا به من میگفت ببین مامان خوبه
خوشمزه اس مثل گوشت میمونه نخوری بزرگ نمیشیاااااااا
اخه من جگر دوست ندارم بابایی با هر کلکی بود به دیانا جگر داد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی