بدون عنوان
عروسک مامان خوابه رفتم بیدارش کنم گفت یکم دیگه بخوابم زودی پا میشم
منظورش از زود ساعت 11:30 12 هست
بعضی وقتا یک حرفایی میزنه که نه میشه بهش خندید نه دعوا کرد
با مامان جون رفته بودیم خرید ولی خاله به خاطر سارینا داخل ماشین موند
داخل مغازه که بودیم یک خانوم تپل و مپل به قول دیانا زیااااااااااااااد تپل اونجا بود
دیانا همش هواسش به خانومه بود و زیر نظرش داشت وقتی اومدیم سوار
ماشین شدیم به خاله میگه واااااای خاله یک خانومه مگازه (مغازه) بود بس
(مثل) اون تپله هست تو بره ناقلا بس اون بود وقتی اینو گفت همه
زدیم زیر خنده خیلی براش عجیب و بود خیلی هم با مزه گفت
فدات بشم شیرین زبون مامانی
منظورش این بود
میگه مامان برام یک چیزی بخر بخورم گفتم همین الان مامان جون برات بستنی خرید خوردی
دیانا: اونو مامان جون خرید ولی شما هیچیه هیچیه هیچی برام نمیخری اصن
بعد مثلا با من قهر کرده چن قدم جلو تر از من راه میرفت
یک روز دیگه صبح از خواب بیدار شده
دیانا : مامان من بستنی میخوام
من : نداریم مامان
دیانا : چرا داریم دیشب بابا خردید چن تا
من : عزیزم داخل فریزر چیزی نیست یادش رفته بخره بابا
دیانا: من با همین چشمای خودم دیدم بابا بستنی خرید دیشب
خلاصه از بس اصرار کرد زنگ زدم بابایی گفتم واسه دیان بستنی خریدی؟
گفت نه نخریدم
گفتم دیانا میگه با چشمای خودم دیدم بابا بستنی خرید
بابایی: واااااااااااااای راس میگه اصن یادم نبود دیشب 7 تا بستنی خریدم
همش رو صندلی عقب ماشین مونده
قربونت که چیزی از یادت نمیره