دیانادیانا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دیانا عسل مامان

بدون عنوان

1392/6/18 9:56
نویسنده : مامان
1,191 بازدید
اشتراک گذاری

 

عروسک مامان خوابه رفتم بیدارش کنم گفت یکم دیگه بخوابم زودی پا میشم

منظورش از زود ساعت 11:30 12 هست ابرو


بعضی وقتا یک حرفایی میزنه که نه میشه بهش خندید نه دعوا کرد


با مامان جون رفته بودیم خرید ولی خاله به خاطر سارینا داخل ماشین موند

داخل مغازه که بودیم یک خانوم تپل و مپل به قول دیانا زیااااااااااااااد تپل اونجا بود

دیانا همش هواسش به خانومه بود و زیر نظرش داشت وقتی اومدیم سوار

ماشین شدیم به خاله میگه واااااای خاله یک خانومه مگازه (مغازه) بود بس

(مثل)  اون تپله هست تو بره ناقلا بس اون بود وقتی اینو گفت همه

زدیم زیر خنده خیلی براش عجیب و بود خیلی هم با مزه گفت قهقههقهقهه


فدات بشم شیرین زبون مامانی قلبقلب

 

 

منظورش این بود

 

 

میگه مامان برام یک چیزی بخر بخورم گفتم همین الان مامان جون برات بستنی خرید خوردی

دیانا: اونو مامان جون خرید ولی شما هیچیه هیچیه هیچی برام نمیخری اصن

بعد مثلا با من قهر کرده چن قدم جلو تر از من راه میرفت قلب

 

 

یک روز دیگه صبح از خواب بیدار شده

دیانا : مامان من بستنی میخوام

من : نداریم مامان

دیانا : چرا داریم دیشب بابا خردید چن تا

من : عزیزم داخل فریزر چیزی نیست یادش رفته بخره بابا

دیانا: من با همین چشمای خودم دیدم بابا بستنی خرید دیشب

خلاصه از بس اصرار کرد زنگ زدم بابایی گفتم واسه دیان بستنی خریدی؟

گفت نه نخریدم 

گفتم دیانا میگه با چشمای خودم دیدم بابا بستنی خرید

بابایی: واااااااااااااایاوه  راس میگه اصن یادم نبود دیشب 7 تا بستنی خریدم

همش رو صندلی عقب ماشین مونده خنثی

 

     قلبقلبقربونت که چیزی از یادت نمیره ماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

ماهرخ
19 شهریور 92 3:14
اگر بستنی ها رو صندلی ماشین جا مونده پس دیانا چه جوری با چشمهای خودش دیده باباش تو فریزر بستنی گذاشته ؟


نه خاله جون با چشمای خودش دیده بابا از مغازه خریده
یک مغازه هست دیانا روزی 2 بار نره خرید اونجا روزش شب نمیشه
ماهرخ
19 شهریور 92 3:14
جیگر خاله بستنی میخواد خوب


روزی چن تا خوووووووووو ههههه
ماهرخ
21 شهریور 92 5:24
راستش منم یه اعتیادی دارم به نام برررو سوپر مارکت نمیدونی چه سریه این سوپرمارکت که عجیب آدم رو مجذوب میکنه دیگه چه برسه به دیان خانوم ما


اخی عزیزممممممم
مامان موژان جون
26 شهریور 92 12:53
فدای دخملی شیرین بشم من
وای عزیزم اون دیگه بستنی نیست که الان اون اش شده

سلام خاله جون ممنون