دیانادیانا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

دیانا عسل مامان

تولد مامان

امشب تولد من بود من و بابا با هم رفتیم بیرون خیلی وقت بود دو نفری شام بیرون نرفته بودیم .به خاطر همین خیلی خوش گذشت اول برای دختر نازمون یک اسباب بازی خریدیم اخه تو زندگی از همه چیز برا مامان و بابا مهم تره بهترین هدیه ای هست که خدا به ما داده.           همیشه دوست داشتم بزرگ شم ولی الان دیگه دوست ندارم چون به چیزایی که می خواستم رسیدم خلاصه شب خوبی را با بابایی گذروندیم     ...
8 آذر 1390

دختر گلم

سلام عسلم خوبی ! ببخش مامانی خیلی وقته سر به وبلاگت نزدم ! دخترم دیگه خانوم شده الان 1سال و 4 ماهت شده کلماتی که می گی مامان- مامانی - بابایی - بابای- اله (خاله) - نه (بله) - اوجاس (کجاس) اف (رفت) اییا (بیا) عم (عمه) عمو- ا گه کسی اذیتت کنه بهش میگی بد بد بد وقتی میخوای جلب توجه کنی میخوری زمین تا بگم الهی بمیرم بامانی 14تا دندون در اوردی که به خاطر 4 تا اخری خیلی اذیت شدی تو این مدت 2 بار مریض شدی و خیلی دیر حالت خوب شد هوا خیلی سرد شده باید بیشتر مراقب دختر گلم باشم ولی به خاطر بیماری که داشتی بدنت خیلی ضعیف شده . اینم چند تا شکلک از کیتی که خیلی دوستش داری ! ...
7 آذر 1390

تولد عسلم

      دختر گلم تولد یکساله گیتو یکم زودتر گرفتیم اخه عمو اینا اومده بودند اصفهان و چون می خواستم مریم و متین هم باشند 13روز زودتر گرفتیم     روز یکشنبه قرار شد چهارشنبه تولد بگیریم خیلی عجله ای شد نتونستم لباس مناسب برات تهیه کنم و تزئین جالبی انجام بدم ولی خدا را شکر خوب برگزار شد . سال دیگه جبران میکنم عزیزم      اینم واسه دیانا جون     اصلا حوصله عکس گرفتن و شمع فوت کردنو نداشتی دلت می خواست بری با بچه ها بازی کنی وقتی داشتیم ازت عکس می گرفتیم بغله عمه خوابت برد مامان به قربونت        ١٢٠ ساله بشی ع...
9 آبان 1390

موز خوردن و راه افتادن دیانا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خانومی به موز علاقه زیادی داشتی و برای راه رفتن شدید تنبل !!!! منم از عشق به موز  خوردن دخملم استفاده کردم و به دنبال موز کشوندمش مثل حسن کچل   و شماهم تاتی تای کردی و چند قدمی راه  اومدی و این شروع راه رفتن شما شد.   اینم عکسهای موز خورد اون روز                 وایییییییییییی اونجا چه خبره !؟؟؟ ...
9 آبان 1390

سفر به شمال

دختر گلم خیلی شیطون شده و از در و دیوار و میز و مبل و ... هرچی که فکر کنید بالا میره و همه جا رو بهم میریزه وقتی هم میخوام دعواش کنم زود میاد چند تا بوسم میکنه منم تسلیم میشم دلم نمیاد دعواش کنم!!!!!!!!  عزیز دل مامانه     به من میگه مامان به مامان جون میگه مامانی به پدر جون میگه بابای به بابا هم میگه بابایی این قدر ناز حرف میزنه که میخوام بخورمشششششششششششش    تو این مدت که نتونستم بیام شمال رفتیم خیلی دخملم خوش سفر بود همش میخندید و بازی میکرد و دیانای عشق آب تو دریا حسابی بهش خوش میگذشت طوری که با گریه از اب بیرون می اومد    اینم چند تا عکس ! ...
9 آبان 1390

یک سالگی دخملم !

عزیزم... در یک سالگی  تعداد دندان : 4 تا بالا  4 تا پایین           وزن 10.200 تاریخ دقیق راه افتادن !!!!!!!! : 90/4/28 حرف هایی که میزنی : سَ : سلام دَدَ : دَدَ ماما : مامان بابا : بابا آعه: خاله بو : آب داائی : دایی نه : نه اَف : رفت گوشی تلفنو میاری تا شماره بگیرم صحبت کنی  میگی اعو ...سَ اَف بستنی خیلی دوست داری و معمولاً عصر ها می خوری اخلاق بدی که داری : هر چیزی میبینی میخوای و اگه بت ندیم ...     ... ... عادت کردی سوار ماشین که میشی همراه موزیک نانای کنی !!!...
28 مهر 1390

دیانا مریضه!

عزیز دلم دیروز صبح که از خواب بیدار شدی حالت تهوع داشتی و حالت بد بود. چون واسه اولین بار بود این حالتو داشتی من خیلی ترسیدم سریع به بابایی زنگ زدم و گفتم حال دیانا خوب نیست براش یک وقت از دکتر بگیر دخترم اولین مریضی را داشت تجربه میکرد دیگه از شیطنتات خبری نبود خیلی آروم  و ساکت شده بودی هیچ حرفی هم نمیزدی عصررفتیم دکتر و اون گفت یک نوع بیماری ویروسی هست که دخترتون بهش مبتلا شده و تا یکی دو روز همین حالتو داره بعد از معاینه گفت باید حسابی استراحت کنه چون بدنش دچار کم ابی و ضعف شده بعد قد و وزن تو گرفت : قد 81 وزن 10500  دکتر گفت رشد دخترتون عالی هست و با مصرف دارو ها و استراحت زود خوب میشه  از دیرو تا...
28 مهر 1390